به چه میخندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟ یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه میخندی تو؟ به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟ خنده دار است بخند............
نظرات شما عزیزان:
بی آنکه به آغوش تب دارت سرایت کنم
خواب به چشم هایم نمی افتد
...
نفس ها کافی نیست ... بغض هایم را می شمارم ...
تو به پنجره کشیده می شوی ... من به ملافه ها
و نه من به تسلسل این همه عقربه اعتراض می کنم
نه تو / به بی باران ترین اتاق زیر شیروانی ...
+نوشته
شده در جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, ;ساعت11:7;توسط منصوره; |
|